یه روز بیـــــــنظیــر
چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۵ ق.ظ
امروز ازصب ساعت 9 دانشگاه بودیم برا انجام پروژه تا ساعت 8 شب ..
به معنای واقعیه کلمه عالی بود .. جمع دوستامون بود درسته ک ابم باهاشون تئ ی جوب نمیره .. اما بودن تو همه چیزو عالی میکرد
اون بغل خواستنی اون بوسای یواشکی .. اون همه ناز و نوازش ..سرمونو رو میز گذاشتیم ک بخوابیم هی چشمامونو باز میکردیم همدیگرو نگا میکردیم .. خوردن ی نهار بد مزه (: ک خیلی چسپید ..گازی ک ازم گرفتی اونهمه نیشگون جلو چشمه همه!! کاری ک از شما بعید بود اثا
اینکه میومدی کنارم مینشستی وقتی عصبی میشدم نازم میکردی..
اینا همه منو دیوونه ی تو میکنه مرد ..
خیلی دوست دارم.
امضا!زردولیه تو
۹۴/۰۴/۰۳